آیا "اهل سنت" و "وهابیت" یکی هستند یا با هم فرق دارند؟


سؤال :

2- آیا "اهل سنت" و "وهابیت" یکی هستند یا با هم فرق دارند؟

پاسخ :

و اما قسمت دوم سؤال دوست عزیزمان، مربوط به فرق "اهل سنت" و "وهابیت" است؛

همانطور که در پست قبلی در پاسخ به قسمت اول سوال دوست گرامیمان عرض کردیم، بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص)، مسلمانانی که خلافت و جانشینی بلافصل امیرالمومنین علی بن ابی طالب را قبول نداشتند، به مرور زمان معروف شدند به "اهل سنت".

مذاهب چهارگانه اهل سنت

برادران اهل سنت ما از نظر فقهی به چهار شاخه و گروه "شافعی"، "حنفی"، "حنبلی" و "مالکی" تقسیم شدند (که جالب است بدانیم که هر چهار امام و رهبر مذاهب چهارگانه اهل سنت، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، مدتی را شاگردی رئیس مذهب تشیع، امام جعفر صادق(ع) را کرده اند که از باب نمونه به سخن ابوحنیفه، پیشوای فرقه حنفی اشاره می کنیم که در نقلی گفته است: "لولا السنتان لهلک النعمان: اگر آن دو سال شاگردی جعفر بن محمد(ع) نبود، قطعا نعمان (نام کوچک ابوحنیفه) هلاک می شد" /// مدرک: آلوسی از علمای نامدار اهل سنت در کتاب خود با عنوان «التحفة الاثنی عشریه» این روایت را از ابوحنیفه نقل کرده است.)................

براي ادامه مطلب در وبلاگ فردوس، كليك كنيد.


سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله دکتر قرهی(حفظه الله) - جلسه پانزدهم

فصل پانزدهم

شاخه برافراشته اسلام
در باب عصمت امامت، اگر بخواهیم دلیل عصمت را از ناحیه دیگری بیان کنیم، این است که امامت، شالوده اسلام است.
وجود مقدّس ثامن¬الحجج، آقا علی¬بن¬موسی¬الرّضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي»  امامت، اسّ و اساس اسلام و شاخه برافراشته آن است (آن چیزی که معلوم و عَلَم است).
اگر بناست عَلَم باشد، عصمت باید در آن شاخصه حقیقت اللّهی باشد؛ چون اسلام یعنی تمام کلام ذات احدیّت و این کلام باید بر یک اساسی باشد که آن اساس، امام است.
ادامه نوشته

سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله دکتر قرهی(حفظه الله) - جلسه چهاردهم



عامل اصلی انحراف

آیاتی از قرآن کریم و مجید الهی، دلالتی بسیار واضح بر عصمت انبیاء و مخصوصاً معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارند.

کسی که معصوم نیست؛ یعنی در خطا است و دو عامل برای به خطا افتادن او وجود دارد: 1- عامل درونی یعنی نفس امّاره، 2- عامل بیرونی یعنی شیطان.

از فحوای کلام پروردگار عالم معلوم می­شود که عامل بیرونی انسان را وسوسه می­کند. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[1] کار خنّاس چیست؟ «الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[2].

درست است که نفس امّاره باعث می­شود بشر به گناه بیافتد «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي»[3] امّا تا عامل بیرونی نباشد، این نفس امّاره خودبه­خود حرکت نمی­کند. عامل بیرونی است که این نفس امّاره را به حرکت می­اندازد - نکته بسیار خوبی است که دید ما را باز کرده، نوع نگرش ما را تغییر می­دهد و باعث می­شود طور دیگری به گناه­شناسی نگاه کنیم[4] -

از اوّل خلقت هم همین­طور بوده است. در خود جنّات النّعیم، آن موقعی که أبانا آدم و أمّنا حوّا بودند، وسوسه­گر بیرونی، أمّنا حوا را وسوسه کرد[5] و او هم أبانا آدم را وسوسه کرد.

شیطان به أبانا آدم گفت: این درخت جاودانی است امّا او به حرفش توجّهی نکرد. شیطان هر چه به او گفت: من می­خواهم شما همیشه در بهشت باشید، یک بار که طوری نمی­شود، یک بار از این بخور؛ فایده­ای نداشت. لذا پیش مادرمان حوّا آمد و گفت: یک بار خوردن از آن درخت که مسئله­ای نیست. حوّا هم این را به آدم گفت، آدم گفت: نه، حوّا قهر کرد - قهر کردن خانم­ها از بهشت شروع شد - خدا هم یک هوو، یک حورالعین برای او آورد. حوّا دید آدم دارد به آن حورالعین نگاه می­کند - زن­ها نمی­توانند هوو را بپذیرند، این قاعده خلقت است - پیش آدم رفت، آدم هم دید او اشک می­ریزد و بالأخره فریب او را خورد.

لذا عامل بیرونی باعث وسوسه شد.

 

مهلت ابلیس

قرآن کریم و مجید الهی می­فرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»[6] وقتی پروردگار عالم انسان را خلق کرد، به فرشتگان فرمود: من بشری از گِل، آن هم گل کهنه آفریدم - که در روایات داریم این گل کهنه یعنی چه - «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[7] و هنگامی که کار را به پایان رساندم، از روح خودم در او دمیدم، پس همه بر او سجده کنید.

ادامه نوشته

سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله دکتر قرهی(حفظه الله) - جلسه سیزدهم

نعمت حقیقی

بحث ما راجع به عصمت هادیان الهی است. طبعاً شاخصه کسی که می‌خواهد دیگران را هدایت کند، این است که خود مصون از همه خطاها باشد.

آیاتی در مورد عصمت نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)  بیان شد که پروردگار عالم بالصّراحه فرمود: اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، طایفه­ای از این منافقین اهتمام کرده بودند که تو را به گمراهی بکشانند[1]. لذا این نگهداری از ناحیه خداوند است و دلالت بر عصمت می باشد.

حال، سؤالی مطرح می­شود که این عنایت ذوالجلال و الاکرام شامل حال چه کسانی ­می­شود؟ عنایت حضرت حقّ برای آن­­هایی است که در صراط مستقیم هستند. لذا اگر کسی در این صراط قرار گیرد، در پرده عصمت نیز قرار می­گیرد.

خداوند در قرآن کریم و مجید الهی می­فرماید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[2]. منظور از «أَنْعَمَ» چیست؟ منظور نعمت حقیقی است و نعمت حقیقی این است که انسان در راه راست قرار گیرد و صالح باشد، همان­طور که در سوره حمد می­خوانیم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ».

 

هدایت هادی

پروردگار عالم در آیاتی از سوره مبارکه انعام بیان می‌فرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ»[3] ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب(علی نبیّنا و آله و علیهم الصّلوة و السّلام) را عطا کردیم و تمام آن­ها را هم به راه راست هدایت کردیم. پس هدایت از ناحیه خدا است.

«وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» یکی از خصایص آن­ها نیکوکاری است. اگر کسی بخواهد در پرده عصمت قرار بگیرد، خود او هم باید حرکتی کند و نیکوکار باشد.

ادامه نوشته

انتظار مسرت‌بخش !!


انتظار مسرت‌بخش 

حاج اسماعیل دولابی از اساتید فقید اخلاق معتقد است کسی که رد تن آقایش را از پشت پرده می‌بیند، حتی اگر آقایش دیرتر هم بیاید ناراحت که نمی‌شود، هیچ، خوشحال هم می‌شود. چون می‌تواند کارهای بهتری برای او سامان دهد.
خبرگزاری فارس: تأخیر در فرج هم مسرت‌بخش است
حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید: پدری چهار تا بچه‌های خودش را گذاشت توی اتاق و گفت این جاها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.
یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.  یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این جا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که همینجاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم. آخرش آن بچه شرور همه جا را ریخت به هم. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می خندد. خوشحال هم است، ناراحت نمی‌شود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله.
نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن. وظایفت را انجام بده! او می‌آید...

سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله دکتر قرهی(حفظه الله) - جلسه دوازدهم

حصار امن نبی

پروردگار عالم می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً»[1] اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمی‌شد، طبعاً طایفه­ای از منافقین اهتمام نموده بودند که تو را گمراه کنند، یعنی در فکر و تشخیص تو نفوذ کنند و عامل گمراهی تو شوند.

بعضی می‌گویند: پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم مانند ماست، او هم جسم است. اتّفاقاً به صورت ظاهر همین­طور است و ما نیز قائل به این هستیم که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کاره­ای نیست و در حقیقت، عصمت نیز به همین معناست. اگر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کاره­ای بود، طبعاً مثل خیلی از افراد به گمراهی می‌افتاد.

معصوم؛ یعنی کسی که دیگری او را از افتادن در خطا مصون نگاه داشته است. لذا خداوند می­فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ» اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، طبیعی است تو هم گمراه می‌شدی و این خود دلالت بر عصمت است.

در ادامه آیه می­فرماید: «أَنْ يُضِلُّوكَ» این­ها می‌خواستند تو را گمراه کنند، «وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» امّا خودشان را گمراه می­کنند، چون کسی نمی‌تواند به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آسیب بزند.

دلیل این که می­فرماید: «أَنْ يُضِلُّوكَ» این است که گاهی منافقین، دور پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را گرفته بودند و می­خواستند در ایشان نفوذ پیدا کنند، همان­طور که خود قرآن هم می‌فرماید: «مِمَّنْ حَوْلِكُم»[2].

معمولاً فتن از درون است و فتنه­گر از درون وارد می­شود. یکی از دلایل این ­که بیان شد باید فتنه­ها را از زمان خود رسول­الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شناخت، همین است که در آن زمان فتنه­گرها آن­قدر نفوذ پیدا ‌کرده بودند که قرآن هم بیان می­کند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون»، یعنی منافقین به اطراف تو می‌آیند و ادّعا می‌کنند که ما از شما هستیم.

این­ که بیان می­شود منافقین دور تو هستند، دلالت بر این دارد که آن­ها می­خواهند در تو نفوذ پیدا ‌کنند و تو را به انحراف بکشانند، امّا لطف خدا نمی­گذارد که آن­ها بتوانند معصوم را گمراه کنند، «وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» و این گمراهی به خودشان برمی‌گردد.

شاید بتوانند دیگران را گمراه کنند، امّا ویژگی عصمت به آن­ها اجازه نمی‌دهد که به هدفشان برسند و این خصوصیّت تنها مختص به عصمت است.

گرچه در خود قرآن هم بیان می­شود: ما کسانی را هم که دقّت و مواظبت کنند و از خدا کمک بخواهند، یاری می‌کنیم.

ادامه نوشته